دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : پرهام برازجان
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!! یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : پرهام برازجان
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان و عزیزان من ، من برای کامل کردن این وب سایت نیاز به کمک دارماگه کسی میتونه کمکم کنه لطفا به من از طریق نظرات خبر بده با تشکر از همکاری شما
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : پرهام برازجان
بــابــام اس فــرسـتاده: هــلـو، ســاعت 7 دم در حــاضر بــاش مــیـام دنـبالـت!!!
بــاشـه شــفـتـالـوی مـن ,مـانـتـو خـوشـگـلمـو میـپـوشـم مـیـام عـجـیـجـم!!!
آخـه تـو کـی میخوای آدم شی ؟؟؟
30 سالت شد آدم نشدی,مــن چـه گـنـاهـی کـردم کـه تو پــسـرمـی؟؟؟ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 13:36 :: نويسنده : پرهام برازجان
میری خودکار بیک میخری ۱۰۰ تومن، ولی لاک غلط گیر ۸۰۰ تومن. تو این زندگی حتی رو کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه. پس دقت کن ! پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : پرهام برازجان
همه زخم های دستم را میبینند و میگویند : با خودت چکار کردی ؟ اما هیچکس زخم های دلم را ندید تا بگوید چه کسی .... چرا باتو چنین کردند............... پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : پرهام برازجان
*تیپ جدید مرغها بعد از گران شدن قیمتشان* پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : پرهام برازجان
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ ... پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : پرهام برازجان
تنهایی یعنی . .
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : پرهام برازجان
خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : پرهام برازجان
من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:
2.الان توی وبلاگ باحالی هستی(اعتماد ب نفسو باش).
3. یک انسان هستی
4.الان داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6رو یا نه
11. الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری فحشم میدی
15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم
عدد 1 بود که 8 بار تا الان نوشتم .. ˙·٠•●♥ مطالب جالب و خواندنی ♥●•٠·˙ درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||||
|