موشی در خانه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند : تله موش مشکل تو هستش و به ما هیچ ارتباطی نداره ماری در تله افتاد و زن صاحب خانه را گزید از مرغ برایش سوپ درست کردن گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و در تمام این مدت موش در سوراخ دیوارمی نگریست عداد بازیکنان رو بشمارید اول 12 تاست بعد 13 تاست. کی جواب رو میدونه؟ هرکی میدونه تو نظرات بگه.
معجزه قرن و پیدایش آرش کماندار در ساختمون پشتی خونمون !!! من که شدیداً کف کردم ، چه ریلکس گرفته دستش این کمان رو ! با گفتن : “عزیزم جایت خالیست” سری جدید اس ام اس های عاشقانه تقدیم به همه ی عاشقا … ادامه مطلب ... پسري دختر زيبايي را ديد و عاشق او شد چند ساعتي با هم قدم زدند كه ناگهان بنز گران قيمتي جلوي پاي دختر ترمز زد دختر به پسر گفت خوش گذشت ولي نميتوانم تا آخر عمر پياده باشم.باي سوار ماشين شد راننده گفت:خانم لطفا پياده بشيد من راننده اين آقا هستم
با تشکر از فرستنده :امیر محمد ![]() دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : پرهام برازجان
پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب! ابتدا یك ماشین حساب آماده كنید تا با هم پیش رویم.ماشین حساب موبایل هم می شود. ۱.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید. ۲.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب كنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد كنید. ۳.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب كنید و حاصل را با ۱ جمع كنید. ۴.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب كنید. ۵.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع كنید. یك بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع كنید. ۶.عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده كم كنید. ۷.حالا حاصل را تقسیم بر ۲ كنید. حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟ ماکسایی روکه به یادمون هستن به گریه میندازیم
ادامه مطلب ... پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!! با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان و عزیزان من ، من برای کامل کردن این وب سایت نیاز به کمک دارماگه کسی میتونه کمکم کنه لطفا به من از طریق نظرات خبر بده با تشکر از همکاری شما
˙·٠•●♥ مطالب جالب و خواندنی ♥●•٠·˙ درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |